پست های مشابه

chamran_kids

🎉 غافلگیری به سبک چمرانی... ‌‌ دخترهای پیش دبستانی، کلاس شان را برای روز معلم و غافلگیر کردن معلم شان تزیین کردند... ‌‌ #شش_ساله_ها #پیش_دبستانی_ها #ادبستان_دخترانه_شهید_چمران #حمزه_دوران #چمرانی_ها #مجتمع_آموزشی_شهید_چمران

15 اردیبهشت 1398 05:27:28

0 بازدید

chamran_kids

🖋 پروژه ی نویسندگی یکی از پروژه هایی است که دخترهای چمرانی، نوشتن را تمرین می کنند. ‌ دخترهای کلاس اولی از همین روزهای اول پروژه ی نویسندگی شان را با درست کردن یک مجله شروع کردند. مجله ی شان فعلا تصویری است تا در ماه های بعد، متن هم به آن اضافه شود. ‌ #هفت_ساله_ها #کلاس_اولی_ها #سواد_آموزی #طرح_درس #فارسی #ادبستان_دخترانه_شهید_چمران #حمزه_دوران #چمرانی_ها #مجتمع_آموزشى_شهيد_چمران

18 تیر 1398 04:56:41

0 بازدید

chamran_kids

🎉 💡 پیشنهاد شماره سه برای کوچکتر ها ‌ 🎊 دوست داریم همه تو ثواب و شادی این عید، شریک باشند. ‌ 📣 می تونیم همراه بچه ها قبض هایی رو برای بزرگتر ها درست کنیم. قبض هایی برای دریافت پول های نذری شون. ‌ 🖌 بچه های کوچک تر می تونند نقاشی بکشند. ‌ 🖋بچه های بزرگتر، می تونند نوشتن قبض ها رو به عهده بگیرند. ‌ 🍛این قبض ها رو به بزرگتر ها میدیم تا تو اطعام غدیر شریک باشند. ‌ 📝 بچه های بزرگتر می تونند رو قبض ها احادیث مربوط به اطعام غدیر رو بنویسند. ‌ 💳 بعد از جمع آوری پول، می تونید یا خودتون غذا تهیه کنید و با کمک بچه ها بین نیازمندان پخش کنید و یا به جاهایی که این کار رو انجام می دهند تحویل بدین. ‌ ✅ اینجوری بچه ها خودشون رو تو کارهای مربوط به جشن، شریک می دونند و با یکی آداب این عید، یعنی اطعام آشنا میشن. ‌ ✨قبول باشه ازتون✨ ‌ #جشن_بزرگ #عید_امیر #برکه_رنگین_کمونی #عید_غدیر #من_کنت_مولاه_فهذا_علی_مولاه #عید_ولایت #کودک #شیعه #عید_شیعیان

19 مرداد 1398 15:36:39

0 بازدید

chamran_kids

اگه بپرسید این روزهای ما حسینیه کودکی ها چه عطر و بویی داره؟ میگیم که....😇👇🏻 . تابستون ما به قرمزی رنگ بازی های کودکانه روی کاغذ رولی بزرگِ وسط پارکه... برف آردیِ سفید و نرم تو گرمای تابستون دستامون رو نوازش میکنه و آب بازی های هیجان انگیز روی فواره ها که سر به فلک کشیدن، بهمون شور و شوق دوباره میده... تو این روزهای گرم و سخت، تو کلاس های آنلاین با هم قصه میخونیم، بازی میکنیم، میخندیم و میچرخیم و تلاش می‌کنیم که یه تابستون متفاوت برای بچه ها بسازیم مخصوصا با چیزهایی که کمتر میتونند این روزها تجربه کنند. . خداروشکر که این فرصت رو داریم که یه بار دیگه شیرینی محبت و صمیمیت رو تو آشنایی با خانواده های عزیز و مهربون بچشیم😊 . پ.ن: ثبت نام حسینیه کودک ما فصلی انجام میشه. برای سه ساله ها کارگاه مادر و کودک داریم و برای بچه های ۴ و ۵ ساله هم کلاس آنلاین و حضوری! . #مهد_مجازی #مهد_کودک #کلاس_تابستانه #حسینیه_کودک_شهید_چمران#دست_ورزی #کارگاه_مادر_و_کودک #رنگ_بازی#آب_بازی#پارک#تابستان #بازی

10 مرداد 1400 15:21:31

0 بازدید

chamran_kids

مامان ها! باباها! دیگه آخرین فرصته❗❗❗❗❗ . ❌فقط برای دخترها ظرفیت داریم❌ . از مهد کودک ۵ ساله ها چه خبر⁉️🤔 . قراره با بچه ها کلی فعالیت و بازی جالب و هیجان انگیز، استقلال و دوستی های جدید رو هم کنارهم تجربه کنیم 🤗 . 🔴۲ روز در هفته 🔴به مدت ۲ ساعت 🔴در مجموعه ی شهید چمران . ✔برای ثبت نام فقط کافیه دایرکت بدید یا به سایت چمرانی ها سربزنید: Chamraniha.com . ✅این پست رو سیو کنید و برای والدین بچه دار بفرستید که از آخرین مهلت ثبت نام جا نمونند!! . ❌ظرفیت مهدکودک پسرها تکمیله و فقط برای یک سانس دخترهای ۴ و ۵ سال به صورت‌ محدود پذیرش داریم😇 . #مهد_کودک #مهد_تعاملی #بازی #حسینیه_کودک_شهید_چمران #چمران_فقط_یک_مدرسه_نیست

14 مهر 1400 14:17:40

0 بازدید

chamran_kids

. #ورق_بزنید . #تابستانی_برای_مرد_هزار_چهره . 📝قسمت اول "بهترین فرصت " . همیشه دوست داشتم آدم خَفنی باشم. همه‌فن‌حریف. از هر انگشتم یک هنر بریزد. #دانشمند، #مخترع، #سرباز، کارآگاه، سیاستمدار، #مدیر، #بازیگر، #فوتبالیست و خلاصه یک همه‌فن‌حریف که از پس همه‌چیز بربیاید. . یک دوره دوست داشتم چیزهای مختلف اختراع کنم؛ یک اسلحه عجیب‌وغریب،موشکی که با سوخت هویج به فضا برود،یک‌زمانی هم دوست داشتم کارآگاهی باشم که پیچیده‌ترین پرونده‌ها را حل کند. من می‌خواستم از اتفاقات خطرناکی که هیچ‌کسی خبر ندارد، خبر داشته باشم و از آن‌ها جلوگیری کنم. منتظر بودم تا به مدرسه بروم و تمام این تجربه‌های جالب را در مدرسه داشته باشم. . وقتی مدرسه رفتم، دیدم آنجا اصلاً جایی برای کارهای خفن نیست. مدرسه جایی است که فقط باید یک سری چیزهای تکراری بخوانی و امتحان بدهی. به این نتیجه رسیدم، خفن بودن در مدرسه به نمره بالاست. نمره‌ای که برای من نه نان شد و نه آب. بالاخره یک‌راهی برای رسیدن به علاقه‌هایم پیدا کردم. تابستان بهترین فرصت بود. سه ماه که می‌شد بدون فکر به نمره و مدرسه، خفن بودن را تمرین کرد. در پست های بعدی می‌خواهم چند ماجرا از آن تابستان‌ها را تعریف کنم.  . پ.ن: این مطالب که به قلم کارشناس تربیتی، حجت الاسلام احمدرضا اعلایی نوشته شده است برای اولین بار درصفحه ی: @nojavan_khamenei منتشر شده است!🙏🌸 . #تابستانه #چمرانی_ها #اوقات_فراغت #کار_مفید #سرگرم_کردن_بچه_ها

25 تیر 1399 19:44:44

0 بازدید

ادمین چمران

0

0

🌱امامِ دلها🌱 در راستای زیر و رو کردن هویت گذشته مان دنبال نسبتمان با امام خمینی میگشتم. خیلی فکر کردم که ما چه نسبتی میتوانیم باهم داشته باشیم. 🔸️اولین نسبتم با او از یک روز صبح شروع شد. ۵ ساله بودم، از خواب بیدار شدم و دیدم مامانم، بابام، مادربزرگم و خاله ام که مهمان ما بود همه باهم دارند گریه می کنند. خیلی ترسیدم و فکر کردم چه اتفاقی افتاده. و تمام خاطرات بعدش خیلی مبهم در خاطرم مانده. تصویرهایی از مردم در تلویزیون که بر سر و صورتشان میزدند، خانواده ام که چند روزی مشکی پوشیده بودند و قیافه ناراحت آدمها. 🔸️🔸️دومین نسبتم با امام، از زمان ورودم به دبستان شکل گرفت. از همان لحظه ای که وارد کلاس اول شدم، روی نیمکت نشستم و دیدم امام از بالای تخته سیاه، همینطوری چشم در چشم مرا نگاه میکند.و این قصه ادامه داشت. کلاس دوم و سوم و ....تا پایان دبستان، تا وقتی فارغ التحصیل شدم، دانشگاه رفتم و درسم تمام شد. امام تمام این سالها داشت من را مستقیم نگاه میکرد. یکسال لبخند میزد، یکسال جدی بود، یکسال اصلا اخم کرده بود ولی حداقل ۱۶ سال داشت مرا نگاه می کرد و مواظب کارهای من بود. 🔸️🔸️🔸️سومین نسبتم با امام، وقتی شکل گرفت که به اردوهای جهادی رفتیم. دورافتاده ترین منطقه ها. جاهایی که آب آشامیدنی و خیلی چیزها به اندازه کافی نداشتند، به سختی زندگی میکردند ولی امام را میشناختند و برایش احترام زیادی قائل بودند. در یکی از روستاهای خراسان جنوبی بودیم. طبیعتا در محل اسکان تلویزیون هم نداشتیم و از اخبار بیخبر بودیم. برای درس دادن به خانمهای روستا وارد خانه ای شدم. تعداد زیادی پیرزن و خانمهای جوان نشسته بودند. تا وارد شدم از من پرسیدند: حال خانم امام‌خوبه؟ و من از همه جا بیخبر اصلا نمیدانستم از چه حرف میزنند. فکر می کنم در همان سفر بود که شنیدیم همسر امام فوت کردند و چقدر همان پیرزنها گریه کردند. باید خانه و زندگیشان را از نزدیک میدیدید تا بتوانید نسبت زندگیشان با عمق ارادتشان به امام که هیچ با خانم امام را مقایسه کنید. و همینطور نسبت من با امام خمینی در حال بیشتر شدن بود. هر وقت که سخنرانیش از تلویزیون پخش میشد، وقتی در سخنرانیهای بقیه چیزی از او میشنیدم، وقتی به جماران و مرقد امام میرفتم و خیلی وقتهای دیگر تا اینکه حسینیه کودک را راه انداختیم.... 🔸️🔸️🔸️🔸️🔸️🔸️ ادامه دارد... #نسبت_ما_با_امام_خمینی #هویت_ملی #نگاهِ_خاص #حسینیه_کودک #امام_جون #دهه_شصتی_ها

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

chamran_kids

ادمین چمران

0

0

🌱امامِ دلها🌱 در راستای زیر و رو کردن هویت گذشته مان دنبال نسبتمان با امام خمینی میگشتم. خیلی فکر کردم که ما چه نسبتی میتوانیم باهم داشته باشیم. 🔸️اولین نسبتم با او از یک روز صبح شروع شد. ۵ ساله بودم، از خواب بیدار شدم و دیدم مامانم، بابام، مادربزرگم و خاله ام که مهمان ما بود همه باهم دارند گریه می کنند. خیلی ترسیدم و فکر کردم چه اتفاقی افتاده. و تمام خاطرات بعدش خیلی مبهم در خاطرم مانده. تصویرهایی از مردم در تلویزیون که بر سر و صورتشان میزدند، خانواده ام که چند روزی مشکی پوشیده بودند و قیافه ناراحت آدمها. 🔸️🔸️دومین نسبتم با امام، از زمان ورودم به دبستان شکل گرفت. از همان لحظه ای که وارد کلاس اول شدم، روی نیمکت نشستم و دیدم امام از بالای تخته سیاه، همینطوری چشم در چشم مرا نگاه میکند.و این قصه ادامه داشت. کلاس دوم و سوم و ....تا پایان دبستان، تا وقتی فارغ التحصیل شدم، دانشگاه رفتم و درسم تمام شد. امام تمام این سالها داشت من را مستقیم نگاه میکرد. یکسال لبخند میزد، یکسال جدی بود، یکسال اصلا اخم کرده بود ولی حداقل ۱۶ سال داشت مرا نگاه می کرد و مواظب کارهای من بود. 🔸️🔸️🔸️سومین نسبتم با امام، وقتی شکل گرفت که به اردوهای جهادی رفتیم. دورافتاده ترین منطقه ها. جاهایی که آب آشامیدنی و خیلی چیزها به اندازه کافی نداشتند، به سختی زندگی میکردند ولی امام را میشناختند و برایش احترام زیادی قائل بودند. در یکی از روستاهای خراسان جنوبی بودیم. طبیعتا در محل اسکان تلویزیون هم نداشتیم و از اخبار بیخبر بودیم. برای درس دادن به خانمهای روستا وارد خانه ای شدم. تعداد زیادی پیرزن و خانمهای جوان نشسته بودند. تا وارد شدم از من پرسیدند: حال خانم امام‌خوبه؟ و من از همه جا بیخبر اصلا نمیدانستم از چه حرف میزنند. فکر می کنم در همان سفر بود که شنیدیم همسر امام فوت کردند و چقدر همان پیرزنها گریه کردند. باید خانه و زندگیشان را از نزدیک میدیدید تا بتوانید نسبت زندگیشان با عمق ارادتشان به امام که هیچ با خانم امام را مقایسه کنید. و همینطور نسبت من با امام خمینی در حال بیشتر شدن بود. هر وقت که سخنرانیش از تلویزیون پخش میشد، وقتی در سخنرانیهای بقیه چیزی از او میشنیدم، وقتی به جماران و مرقد امام میرفتم و خیلی وقتهای دیگر تا اینکه حسینیه کودک را راه انداختیم.... 🔸️🔸️🔸️🔸️🔸️🔸️ ادامه دارد... #نسبت_ما_با_امام_خمینی #هویت_ملی #نگاهِ_خاص #حسینیه_کودک #امام_جون #دهه_شصتی_ها

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

پست های مشابه

برو به اپلیکیشن