پست های مشابه

chamran_kids

. خیلی از ما بزرگترها تصاویر تکراری از مدرسه داریم و فکر میکنیم همینکه بچه ها پشت میز و نیمکت بشینند، با هر شیوه ای درس هارو از بر بشن و آخر سال هم یه کارنامه پر از ۲۰ تحویلمون بدن، تو مدرسه ی خوبی تحصیل و رشد کردند اما....❗ . از نظر ما مدرسه ی مطلوب و خوب جایی هست که ... . ورق بزنید و بخونید 😊👆🏻 . ⭕ برای بقیه ی مامان، باباها هم بفرستید🤗 ✅به نظر شما مدرسه ی خوب کجاست؟؟؟ چه جوریه؟؟؟🤔 . #مدرسه #مدرسه_خوب #مدرسه_مطلوب #ثبت_نام_مدرسه #ملاک_مدرسه_خوب #آموزش_پروژه_محور#آموزش_چند_بعدی # برنامه_انعطاف_پذیر#تسهیلگر #معلم_خوب

04 فروردین 1400 11:50:38

0 بازدید

chamran_kids

📽 ✒خیرین گرامی مجموعه شهید چمران ‌ این پیام، چهارمین پیام از طرف ادبستان شهید چمران می باشد. خوشحال میشویم چند دقیقه ای را به خواندن این پیام اختصاص دهید. ‌ درست از زمانی که به فکر راه اندازی کار افتادیم، مسئله ای مهم ذهن ما رادرگیر کرد. "ساختمان" اینکه چه طور یک فضایی را تهیه کنیم و ان مکان در کدام نقطه از تهران باشد کار ما را خیلی پیچیده و سخت کرد. مدتها به طور سیار کار می کردیم در حیاط مدرسه ای در تابستان، کنار هیاتها، در حسینیه ها ولی باز مشکل اصلی حل نمیشد، برای متمرکز کردن کار احتیاج به "ساختمان" داشتیم. منطقه ای در جنوب شرق تهران را انتخاب کردیم که دسترسی خانواده های متفاوت از لحاظ مالی به آن راحت باشد. بعد از مشخص کردن منطقه، تازه کار اصلی شروع شد. بنگاه به بنگاه دنبال یک فضای مناسب و حیاط دار گشتیم. رقم های متفاوتی از رهن و اجاره شنیدیم. و باز گشتن و گشتن و گشتن.... یکی از بنگاهها خانه ای را معرفی کرد. وقتی به در خانه رسیدیم ناامید شدیم. دری خیلی کوچک و بعد از آن یک راهروی تنگ و تاریک.....ولی بعد از راهرو... حیاطی مثل بهشت با درختانی سبز... و این بهشت کوچک را اجاره کردیم از آقایی مهربان که هیچ جوره نمیخولست خانه اش را به کار اجاره دهد و ما اینقدر آسمان ریسمان به هم بافتیم تا قبول کرد و آخر سر هم به خاطر " شهید چمران" چند وقت بعد فهمیدیم خانه در اصل متعلق بوده به " طیب" آدم نااهل و بامعرفتی که جزء اولین شهدای انقلاب بوده. حدیثی هست با این مضمون که : زمینها هم سرنوشتی دارند مثل آدمها. و چه خوب سرنوشتی برای طیب رقم خورد. سالها بعد از شهادتش، بچه های کوچکی به خانه اش پا گذاشتند، بازی کردند، خندیدند، هیات گرفتند و هزار کار خوب دیگر به پاکی خودشان... ‌ این روزها جایمان تنگ شده و اجاره ها هم.... ولی دلمان نمی آید از خانه طیب اسباب کشی کنیم از "حسینیه کودک و ادبستان دخترانه شهید چمران" ‌ خدارو شکر می کنیم بابت ساختمان باصفایی که سرراهمان قرار داد. از صاحبان مهربانش که مراقب بچه ها هستند، از حال و هوای خوبی که در تک تک آجرهایش حس می کنیم.... ‌ بابت تمام حمایتهایتان، دعاهایتان و پشتیبانی هایی که از کار یک سری جوان تازه کار انجام دادین، از شما ممنونیم. ‌ قطعا اگر حمایتهای شما نبود، امروز دو مدرسه کنار هم با ۱۲۰ دانش آموز نبود. و خانه ای باصفا که میشد هر سال مستاجر پشت مستاجر عوض کند بدون هیاهو و سرو صدا... ‌ خدا را شکر می کنیم بابت نیتهای خوب شما و دغدغه ای که بابت فرزندان این کشور دارین. #چمران_فقط_یک_مدرسه_نیست #نذر_فرهنگی #مجتمع_آموزشی_شهید_چمران #حمزه_دوران

22 دی 1397 07:06:52

0 بازدید

chamran_kids

اول کپشن رو بخون تا بدونی ماجرا چیه⁉️😳⬇️ . همه چیز از یه پیام ناشناس سر کلاس پسرهای پیش دبستانی شروع شد🤔🙋‍♂️ یه پیام صوتی از طرف کسی که عمو و بچه ها زبونش رو متوجه نمیشدن...🧐 . پس تصمیم گرفتند باهم دیگه یه دستگاه مترجم درست کنند تا بفهمند ماجرا از چه قراره😃 با کاموا، لیوان یه بار مصرف، کارتن، طلق و... دست به کار شدند و ساخت و ساز کردند تا بتونند این راز عجیب رو کشف کنند و البته هرکس دستگاه خاص خودش رو ابداع کرد😎 خودتون ببینید😇⬆️ . پ.ن: ماجرای پیام ناشناس آقای دلفین، یک فعالیت و برنامه خلاقانه ست که بچه ها در طی کشف و این بازی، مرحله به مرحله با چالش های مختلف رو به رو میشن و انواع پروژه ها و فعالیت های دست ورزی رو تجربه میکنند😊 . ✅این پست رو ذخیره کنید و برای معلم ها بفرستید❗ . ⁉️به نظرتون از چه روش های جالب دیگه ای میشه برای فعالیت بچه های پیش دبستانی استفاده کرد؟🤔 کامنت کنید⬇️ . #ادبستان_پسرانه_شهید_چمران#پیش_دبستان #پیش_دبستانی_ها #آموزش_پروژه_محور #آموزش_بازی_محور #دست_ورزی #بازی #معلم_خلاق #خلاقیت #کشف#هيجان

02 دی 1400 14:13:57

0 بازدید

chamran_kids

✒ چمرانی ها برای خانه، تکلیف دارند، اما کمی متفاوت! ‌ پسرهای کلاس سومی، تکلیف بازاریابی دارند... به نظر شما چه مهارت هایی در این تکلیف، تمرین و تقویت می شود؟ ‌ #کلاس_سومی_ها #مشق_شب #تکلیف #ادبستان_دخترانه_شهید_چمران #حمزه_دوران #چمرانی_ها #مجتمع_آموزشی_شهید_چمران

08 اردیبهشت 1398 03:40:48

0 بازدید

chamran_kids

. در مورد این سوال که برای بچه ی "دبستانیمان" مدرسه دولتی بهتر است یا غیرانتفاعی؟ باید بگویم چند نکته را در نظر بگیرید و بعد انتخاب کنید😊 . ورق بزنید و بخوانید👆🏻 ‌. اگر دست من بود، میگفتم همه به مدرسه های دولتی کمک کنیم تا بهتر شوند. واقعیتش، به ویژه سازی مدرسه ها و پولی کردنِ تربیت به شکل فعلی، دید مثبتی ندارم. مجموعه ی شهید چمران هم به سبب محدودیت، ممانعت های ساختار فعلی و دغدغه های پژوهشی که داشتیم غیرانتفاعی شد. . ⭕این پست رو سیو کنید و برای مادرو پدرهایی که این روزها دغدغه ی مدرسه ی بچه هارو دارند بفرستید❗🤗 . #مدرسه_خوب#مدرسه_ابتدایی #مدرسه_دولتی #مدرسه_غیرانتفاعی #مدرسه_غیردولتی#انتخاب_مدرسه

12 فروردین 1400 06:58:10

0 بازدید

chamran_kids

💳 فردا آخرین #بازارچه_چمرانی پسرهای ادبستان است. چمرانی ها این بار، فروشنده محصولات هاچین و غاچ (غذای اصیل چمرانی) هستند. از شما دعوت می شود در این بازارچه شرکت کنید. ‌ یکشنبه ۱۵ ازدیبهشت ساعت ۱۰:۴۵ الی ۱۲ میدان خراسان، جنب مجتمع تجاری خراسان. پ ۳۱. دبستان پسرانه حمزه دوران. ‌ #ادبستان_پسرانه_شهید_چمران #چمرانی_ها #مجتمع_آموزشی_شهید_چمران #حمزه_دوران

14 اردیبهشت 1398 05:23:10

0 بازدید

ادمین چمران

0

0

🌱اردوهای جهادی 📝قسمت اول اولین بار نوروز ۸۸ بود که سفر جهادی را تجربه کردیم. با گروهی همراه شدیم. گروه جهادی رضوان که گروه با سابقه ای بود و بیشتر فارغ التحصیلان مدرسه مفید بودند. مقصد خراسان جنوبی بود، منطقه نهبندان. 🚃🚃🚃🚃🚃 قبل از سفر چند جلسه توجیهی گذاشتند. و بنا شد من در تیم بزرگسال فعالیت کنم یعنی کلاس داشتن برای خانم های متاهل با موضوعات همسرداری و بچه داری و ... و همسرم در قسمت مستندسازی و ساخت فیلم فعالیت کنند. مسیر نهبندان دور بود و به نظرم می آمد هیچ وقت نمی رسیم. به خصوص که با اتوبوس میرفتیم و من همیشه ی خدا تمام طول سفر در اتوبوس، حالت تهوع دارم.بالاخره با حالی نزار به یک مدرسه رسیدیم. تیم پشتیبانی از قبل، مدرسه را برای اسکان خانمها آماده کرده بودند. شرایط جالبی داشتیم که برای خودم تجربه متفاوتی بود. امکان حمام رفتن نبود، محدودیت استفاده از آب داشتیم، تعداد زیادی خانم در راهروها و کلاسهای یک مدرسه ساکن شده بودیم. روزی دو نوبت صبح و عصر، اعزام داشتیم. کلمه اعزام واقعا برازنده اردوهای جهادی است. صبح خیلی زود باید بلند میشدیم، آماده میشدیم، وسایلمان را جمع و جور می کردیم. و سوار مینی بوسهای قدیمی میشدیم. کلی روستا را رد می کردیم تا به روستایی که ما را برای آنجا در نظر گرفته بودند میرسیدیم. دو ساعتی آنجا بودیم و دوباره بر میگشتیم و عصر همین ماجرا تکرار میشد. حضور در جمع اهالی روستا برای ما فضایی در ذهنمان میساخت. مدل زندگی و روابطشان، مشکلات منطقه ای که زندگی می کردند و خلاصه تمام جزئیات زندگیشان ما را به فکر فرو می برد. در واقع من خیلی به آنها چیزی یاد نمیدادم و بیشتر از حرفهایشان سوالهای جدیدی در ذهنم ایجاد میشد. به خصوص که با خانمهای متاهل سر و کار داشتم. وقتی شغل همسرانشان را می پرسیدم و قریب به اتفاق می گفتند: قاچاق سوخت، من واقعا فکر می کردم زندگی چه مدلها که جریان ندارد و چه بازیهای متفاوتی که با هر آدمی دارد. به نظرم حضورحتی موقت در جاهایی غیر از تهران، و به خصوص روستاها، برای خود من دستاوردهای زیادی داشت و چراغهای متفاوتی را در ذهنم روشن کرد. چراغهای قدیمی ولی پرنور، نه از آن چراغهایی که در خانه ما شهریها روشن میشود.... قبل از رفتن به سفرهای جهادی، ما فصلهایی معمولی در هر سال را تجربه میکردیم. ولی با تجربه این اردوها انگار یک فصل جدید به زندگی ما باز شد. بعد از همان چهار فصل معمولی که در سال تجربه می کردیم یا حتی بین فصلهای معمولی... " فصل پنجم" #سفر_جهادی #اعزام #روستا #خاطرات_شیرین #اردوهای_جهادی #تاریخچه_چمران

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

chamran_kids

ادمین چمران

0

0

🌱اردوهای جهادی 📝قسمت اول اولین بار نوروز ۸۸ بود که سفر جهادی را تجربه کردیم. با گروهی همراه شدیم. گروه جهادی رضوان که گروه با سابقه ای بود و بیشتر فارغ التحصیلان مدرسه مفید بودند. مقصد خراسان جنوبی بود، منطقه نهبندان. 🚃🚃🚃🚃🚃 قبل از سفر چند جلسه توجیهی گذاشتند. و بنا شد من در تیم بزرگسال فعالیت کنم یعنی کلاس داشتن برای خانم های متاهل با موضوعات همسرداری و بچه داری و ... و همسرم در قسمت مستندسازی و ساخت فیلم فعالیت کنند. مسیر نهبندان دور بود و به نظرم می آمد هیچ وقت نمی رسیم. به خصوص که با اتوبوس میرفتیم و من همیشه ی خدا تمام طول سفر در اتوبوس، حالت تهوع دارم.بالاخره با حالی نزار به یک مدرسه رسیدیم. تیم پشتیبانی از قبل، مدرسه را برای اسکان خانمها آماده کرده بودند. شرایط جالبی داشتیم که برای خودم تجربه متفاوتی بود. امکان حمام رفتن نبود، محدودیت استفاده از آب داشتیم، تعداد زیادی خانم در راهروها و کلاسهای یک مدرسه ساکن شده بودیم. روزی دو نوبت صبح و عصر، اعزام داشتیم. کلمه اعزام واقعا برازنده اردوهای جهادی است. صبح خیلی زود باید بلند میشدیم، آماده میشدیم، وسایلمان را جمع و جور می کردیم. و سوار مینی بوسهای قدیمی میشدیم. کلی روستا را رد می کردیم تا به روستایی که ما را برای آنجا در نظر گرفته بودند میرسیدیم. دو ساعتی آنجا بودیم و دوباره بر میگشتیم و عصر همین ماجرا تکرار میشد. حضور در جمع اهالی روستا برای ما فضایی در ذهنمان میساخت. مدل زندگی و روابطشان، مشکلات منطقه ای که زندگی می کردند و خلاصه تمام جزئیات زندگیشان ما را به فکر فرو می برد. در واقع من خیلی به آنها چیزی یاد نمیدادم و بیشتر از حرفهایشان سوالهای جدیدی در ذهنم ایجاد میشد. به خصوص که با خانمهای متاهل سر و کار داشتم. وقتی شغل همسرانشان را می پرسیدم و قریب به اتفاق می گفتند: قاچاق سوخت، من واقعا فکر می کردم زندگی چه مدلها که جریان ندارد و چه بازیهای متفاوتی که با هر آدمی دارد. به نظرم حضورحتی موقت در جاهایی غیر از تهران، و به خصوص روستاها، برای خود من دستاوردهای زیادی داشت و چراغهای متفاوتی را در ذهنم روشن کرد. چراغهای قدیمی ولی پرنور، نه از آن چراغهایی که در خانه ما شهریها روشن میشود.... قبل از رفتن به سفرهای جهادی، ما فصلهایی معمولی در هر سال را تجربه میکردیم. ولی با تجربه این اردوها انگار یک فصل جدید به زندگی ما باز شد. بعد از همان چهار فصل معمولی که در سال تجربه می کردیم یا حتی بین فصلهای معمولی... " فصل پنجم" #سفر_جهادی #اعزام #روستا #خاطرات_شیرین #اردوهای_جهادی #تاریخچه_چمران

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

پست های مشابه

برو به اپلیکیشن