پست های مشابه

madaran_sharif

. #ز_منظمی (مامان #علی آقای ۳سال و۳ماهه و #فاطمه خانم ۲ساله) . اولین باری که برای علی کتاب خوندم یک سالش بود. کتاب مناسب سنش نداشتم اما همسایه‌ای که از پیشمون رفته بود، کتاب‌هایی که نمی‌خواست رو به من داده بود.  کتاب‌هایی که شاید مناسب بچه‌های بالای ۵ سال بود. عکس‌های ساده کتاب رو بهش نشون می‌دادم و اسم‌هاشون رو می‌گفتم گل، جوجه ،نی‌نی ،ابر ... . اولین چیزی که یاد گرفت جوجه بود و وقتی ازش می‌پرسیدم نشون‌شون می‌داد. بقیه‌ی کتاب‌های همسایه‌ی مهربون هم کم‌کم وارد میدون شدن. کتاب‌ها را خودم نخریده بودم😅 خیلی هم سالم نبودن🤦🏻‍ داستان‌های خیلی جالبی هم نداشتند🤪 همه‌ی این‌ها با هم باعث شد من سر پاره شدن و خط‌خطی شدنشون حساس نباشم و بعداً فهمیدم با این حساس نبودن چه لطف بزرگی درحق پسرم کردم. . همین که کتاب دوروبرش بود و اجازه داشت باهاشون راحت بازی کنه (بخونید خط‌خطی و پاره کنه😉) باعث علاقه‌مندیش به کتاب شده بود. . بعدها فهمیدم بعضی از هزینه‌ها اصلا به چشم ما نمیاد اما بعضیای زیادی به چشممون میاد.😜 مثل این‌که ممکنه بچمون رو ببریم شهربازی و اندازه‌ی پول چند تا کتاب خرج کنیم. اما وقت کتاب خریدن، پرداخت اون پول برامون سخته یا روی پاره نشدنش حساسیم و یادمون می‌ره همین بازی بچه با کتاب باعث اُنسش می‌شه. گاهی بعد از پاره شدن کتاب به خودم می‌گم فکر کن بچه رو بردی شهربازی نیم ساعت بازی کرده. تازه اون پولش برنمی‌گرده😏  ولی کتاب رو می‌تونم چسب بزنم😁 حالا چند تا راهکار برای علاقه‌مند شدن بچه‌ها به کتاب و البته کمتر آسیب دیدن کتاب‌ها: . ۱. هرچی بیشتر پدر و مادر کتاب دستشون باشه، بچه هم کتاب دوست‌تر می‌شه.😁 . ۲. هرچی بچه‌ها تجربه‌های لذت‌بخش‌تری با کتاب داشته باشن کتاب دوست‌تر می‌شن. مثلاً من یادمه بچه که بودم کتابام رو می‌چیدم رو هم‌دیگه و باهاشون نونوایی بازی می‌کردم.😆  . ۳. می‌شه کتابایی که لازم نداریم، سررسیدها و مجله‌های تاریخ گذشته و... بچینیم طبقه‌ی اول کتاب‌خونه که بچه دستش می‌رسه. هم دیگه نگران خراب شدنشون نیستیم، هم بچه هر وقت دلش بخواد می‌تونه باهاشون بازی کنه.🤗 . ۴. می‌شه کتابی که خودتون می‌خونید و یه کتاب به دردنخور رو با یه کاغذ کادو جلد کنید. احتمالا🤪 بچه گول می‌خوره و کتاب شما رو نمی‌گیره خط خطی کنه. . . راستی نمایشگاه مجازی کتاب تا ۸ بهمن تمدید شده. همه‌ی کتاب‌ها ۲۰ درصد تخفیف و ارسال رایگان دارن🤩 ازدستش ندید. https://book.icfi.ir/ . . پ.ن: کتاب‌های خوبی که می‌شناسید همراه گروه سنی بهمون معرفی کنید.👇 . #روزنوشت_های_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین

06 بهمن 1399 18:49:48

0 بازدید

madaran_sharif

. ئه! خوش به حالتون چه حیاط باصفایی دارید😍 کاش ما هم داشتیم... . معمولا اولین واکنش افراد وقتی حیاط مارو می‌بینن (چه حضوری چه توی فضای مجازی) همینه😅 . منم جوابم اینه که قابل نداره😆 مال خودمون نیست... ان‌شالله قسمت شما و ما بشه خونه حیاط‌دار بخریم😅 . . خونه‌ی ما الحمدلله حیاط داره و مخصوصا الان که فاطمه هم راه افتاده و آب و هوا خوبه، خیلی به دردمون میخوره حیاط⁦👌🏻⁩ چون بچه‌ها دوتایی می‌رن توی حیاط بازی می‌کنن، خاک بازی بدو بدو⁦🏃🏻‍♀️⁩ توپ بازی🥎 سه چرخه بازی ذغال بازی و هر بازی ممکن دیگه‌ای😂 . . البته اینا همه‌ش نیمه‌ی پر لیوانه😁 چیزی که معمولا توی نگاه اول، همه به چشمشون میاد همین نیمه‌ی پره😉 . اما نیمه‌ی خالی لیوان! مهم‌ترینش اینه که خونه مال خودمون نیست... مال پدرشوهرمه و لطف کردن اجازه دادن ما یه مدت اینجا زندگی کنیم بدون اجاره😅 یعنی در حال حاضر ما پس‌اندازی واسه رهن خونه یا خرید خونه و... نداریم😆 . اما درباره‌ی خود خونه، قدیمی سازه. یعنی خونه‌ایه که سه نسل (پدرشوهرم. شوهرم و بچه هامون) توش به دنیا اومدن😁 حموم و سرویس بهداشتی توی حیاطه و استفاده ازش توی فصل‌های سرد واسه بچه‌ها مخصوصا تو دوره نوزادیشون خیلی سخته😢😢 مثلا چون نوزادی عباس توی پاییز و زمستون بود، با تشت توی اتاق حمومش می‌کردیم با اعمال شاقه😐😐 . اتاق‌ها هم به سبک قدیمی اندرونی و بیرونیه😆 یعنی هالمون کوچیکه و به جاش اتاق پشتیمون بزرگتره، اینم گاهی واسه مهمون‌داری کارو سخت می‌کنه😅 . کلا هم چون در و پنجره‌ها زیادن و خونه ویلاییه، تو فصل سرد خیلی سرد می‌شه و یخ می‌زنیم با وجود دوتا بخاری😂 . . البته الحمدلله من خیلی راضیم⁦⁦🙏🏻⁩ و برای پدرشوهرم اینا هم همیشه دعا می‌کنم😇 . ولی شاید اگر افرادی که تو نگاه اول می‌گن خوش به حالتون حیاط دارید، این بخشای خالی لیوان رو هم بدونن کمتر دلشون بخواد چنین خونه‌ای رو😁 . . زندگی‌های همه‌ی ما، پر از همین نیمه‌های پر و خالیه، معمولا دیگرانی که از بیرون نگاه می‌کنن، قشنگی‌های زندگیمون رو می‌بینن و می‌گن خوش به حالتون😀 و خودمون هم معمولا همه‌ش سختیا رو می‌بینیم و غصه می‌خوریم و از قشنگیای زندگیمون لذت نمی‌بریم.😢 . تا حالا به نیمه‌ی پر زندگیمون چقدر فکر کردیم؟ چیزایی که مختص زندگی خود ماست و فرصت‌هایی برامون فراهم می‌کنه که شاید دیگران آرزوش رو داشته باشن... . اگر دوست داشتید درباره‌ی نیمه‌های پر و خالی لیوان زندگیتون تون باهامون صحبت کنید😊 . . #پ_شکوری #روزنوشت_های_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین

18 اردیبهشت 1399 16:44:54

0 بازدید

madaran_sharif

. #ف_اردکانی (مامان #محمداحسان ۱۲.۵ساله، #محمدحسین ۱۱ساله، #زهرا ۹ساله، #زینب ۷ساله و #محمدسعید ۳ ساله) شبی پر تنش به سبک آینه‌ی عبرت پرده اول: زندگی خزان می‌شود🍂 مادر در حال شستن ظرف‌ها، پسرها در حال نقاشی که صدای جیغ و داد عجیبی بلند می‌شه: مادر نگران از اتفاقی تلخ، ظرف‌ها را رها می‌کنه. با صحنه‌ی بی‌سابقه‌ای روبه‌رو می‌شه😳 پسرها برای اولین بار دست به یقه شدند.😭 مادر بهت زده شده، نمی‌دونه چه کنه! - خیلی ..ی، چرا تو طراحیم خط کشیدی؟😤 + برو بابا شوخی سرت نمی‌شه!😡 - حالا نشونت می‌دم. می‌زنمت بعدم می‌گم شوخی کردم. کتک کاری..هل دادن..آخر سر هم گریه😭 اما این وسط مامان رنگش پریده و نگرانه!چرا این دوتا یهو اینجوری شدن! پدرخودشو می‌رسونه پایین. وقتی می‌بینه اوضاع بحرانیه طی یک اقدام (!) گوش هر دو رو می‌گیره و به سمت اتاقشون هدایت می‌کنه😢 با این کارش روح مادر بیشتر خط می‌افته. اون شب شام بدون حضور پسرا سرو می‌شه😔 مامان باقی شام رو می‌ذاره روی گاز که اگر نصف شب گرسنه‌شون شد بخورن. مادر خوابش نمی‌بره. دلخوره از دست رفتار نادر هر سه و نگران از این که نکنه رابطه‌شون خراب بشه و... توی افکار خودش غرقه که صدای بگو بخند پسرا رو از اتاق می‌شنوه! خیالش کمی راحت می‌شه و خوابش می‌بره. پرده دوم: زندگی شیرین می‌شود🌸 صبح شده، مادر فکریه... از اتفاقات دیشب! قابلمه‌ی شام روی گاز خالی شده! حسین بیدار می‌شه و بعد از سلام، دلخوری مامانو متوجه می‌شه و شروع به جمع کردن رخت‌خوابش می‌کنه (بدون اینکه مامان بهش بگه!😳) - مامان خرید ندارین؟ (مامان تو دلش: به حق چیزای ندیده! چه مهربون شده) + چرا مامان بی‌زحمت برو یه مرغ بگیر😊 بعد از دقایقی احسان از خواب بیدار می‌شه و بعد یه سلام گرم: - مامان خرید ندارین؟ (مامان تو دلش: وااا...چه مهربون شدن اینا!) + نه پسرم. مرغ می‌خواستم حسین رفت بگیره. - مامان ببخشید، دیگه تکرار نمی‌شه! مامان که باب نصیحتو باز می‌بینه کمی پسرش رو نصیحت می‌کنه. - گفتم ببخشید دیگه...حالا براتون چای می‌ریزم. صبحونه‌ی سعید هم خودم می‌دم.😄 گویی دو شاخ در حال روییدن روی سر مادر می‌باشد. جل‌الخالق😂 و خداروشکر می‌کنه که بچه‌ها دلشون پاکه و زود قهرشون تبدیل به آشتی می‌شه. از خدا می‌خواد عکس‌العمل بابا رو هم با قید سه فوریت از ذهنشون پاک کنه. پ.ن: آینه عبرت سریالی مربوط به دهه شصته. #روزنوشت_های_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین

18 دی 1400 16:38:28

1 بازدید

madaran_sharif

. #ز_ح (مامان #حسنا خانوم ۱۳ ساله و آقا #محسن ۹دساله) . یه طناب بسیار محکم... یه رشته از جنس مهربانی... یه رابطه عاشقانه به رنگ خدا... این‌ها و صدها تعریف زیبای دیگه در تعریف رابطه‌ی مادر و فرزند در ذهن من از کودکی می‌چرخید.👩🏻👶🏻 . اما تقدیر این بود که از نزدیک این رابطه زیبا و غیرقابل جایگزین رو درک نکنم و از دو سالگی از این نعمت بزرگ محروم موندم.😞 . به خاطر نداشتن این نعمت بزرگ، توفیق دادن کادوی روز مادر رو هم نداشتم.😢 دائم فکر می‌کردم بچه‌ها چطور به ماماناشون ابراز عشق می‌کنن، می‌پرن بغلشون، می‌بوسنش، براش نقاشی می‌کشن یا با یه سنجاق سر منجق‌دوزی شده موهای مامانشونو خوشگل‌تر می‌کنن؟! . اینا همه موند تا خدا دختر قشنگمو بهم داد و بعد خیلی زود، پسر شیطونمو( هر دو هم در اوج درس و کارای شرکت!) 😍😍 . و من یه مامان اولی متعجب بودم و بی‌تجربه‌گی‌هایی که منو به قول ننه‌جون‌ها، دنیادیده کرد. . حالا که هر سال این فرشته‌ها، من رو با یه نوآوری در هدیه خوشحال می‌کنند، از خدا ممنونم که نه تنها طعم تلخ روزهای بی مادری رو دیگه هر سال تجربه نمی‌کنم بلکه اونقدر شیرینی روزهای مادری زیادن که گاهی رودل می‌کنم!😳😜 . و با افتخار منتظر تولد فرزندان بعدیم هستم تا این شیرینی‌ها رو صدچندان کنم😋 و طعم ناب این رابطه رو به کام فرزندانم بچشونم و انشاءالله این طعم شیرین نسل به نسل حس بشه... . پ.ن: کارتی که بیشترین جینگیلی‌جات رو داره حاصل دست دخترکمونه و اونی که فنی ساخته شده و قفل داره حاصل دست آقا پسرمون😍❤️ . . #سبک_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین

18 بهمن 1399 17:13:55

1 بازدید

madaran_sharif

. #ح_کرباسی ( مامان #حسنا ۹ساله ، #محمدحسین و #محمدهادی ۵ساله و #زینب ۱ساله) #قسمت_دهم از اول ازدواجمون همیشه حواسم به اهمیت نقش همسری بوده و سعی می‌کردم خیلی به همسرم احترام بذارم و هواشون رو داشته باشم. این رفتار رو از بچگی توی رفتار مادرم با پدرم هم دیدم و یاد گرفتم.☺️ سعی می‌کنم کارهایی که ایشون رو خوشحال می‌کنه انجام بدم و خانواده‌مون رو گرم نگه دارم.❤️ اگه بحثی پیش بیاد، سعی می‌کنم کوتاه بیام‌. موقع عصبانیت سکوت می‌کنم و جواب نمی‌دم. طبق تجربه فهمیدم وقتی بعد از چند ساعت که همسرم آروم‌تر شدن، باهاشون در مورد اون قضیه صحبت می‌کنم، بهتر به نتیجه می‌رسم و ایشون هم پذیرش بیشتری دارن. ولی اگه بخوام تو اون تنش بحث رو ادامه بدم نتیجه‌ی خوبی نداره.😔 یه راهکار خوب هم برای حل و فصل مشاجره داریم: اینکه چند ساعت بعد توی پیام‌رسان‌ها با هم چت می‌کنیم.😁 اینطوری چون باید تایپ کنیم، سنجیده‌تر حرف می‌زنیم و حریم‌ها حفظ می‌شه و دکمه دیلیت خیلی به کار میاد.😅 یهویی حرفی نمی‌زنیم که پشیمون بشیم. بعد از زایمان اول و دومم، به خاطر شرایط بستری شدن بچه‌ها و استراحت مطلق و دوری از همدیگه، من و همسرم یه دوره‌ی بحرانی رو طی کردیم. همین مسئله و سختی‌های دوران نوزادی، تا چند وقت روی روابطمون تاثیر منفی می‌ذاشت.😞 ولی سعی می‌کردیم دوباره به حالت قبل برگردیم و زندگی رو بهتر و گرم‌تر کنیم.🥰 گاهی اوقات هم بچه‌ها کاری می‌کنن که پدرشون عصبانی می‌شن و دعواشون می‌کنن. اگه ببینم خودشون می‌تونن با معذرت خواهی حلش کنن، دخالتی نمی‌کنم. ولی گاهی که کار بیخ پیدا می‌کنه، وارد می‌شم و به پدرشون می‌گم من واسطه می‌شم، بچه‌ها معذرت می‌خوان و قول می‌دن تکرار نشه. اینطوری هم قضیه فیصله پیدا می‌کنه و احترام پدر حفظ می‌شه، هم از آسیب‌های تربیتی برای بچه‌ها جلوگیری می‌شه.☺️ گاهیم دور از چشم بچه‌ها، با پدرشون صحبت می‌کنم که مثلاً فلان موردی که بچه‌ها رو دعوا کردید، لازم نبود و بهتر بود مثلاً اینطوری بهشون می‌گفتید. معمولاً هم به توافق می‌رسیم چون در زمینه‌ی تربیت فرزند ایشون به من اعتماد دارن و می‌دونن طبق اصول تربیت اسلامی این حرفا رو می‌گم.😊 حواسم به این نکته هست که این همسرمه که تا آخر عمر باهام می‌مونه و نباید ارتباطمون خدشه‌دار بشه.👌🏻 اما بچه‌ها بزرگ می‌شن و می‌رن سر خونه و زندگی خودشون.❤️ #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین

30 آذر 1400 17:23:33

1 بازدید

madaran_sharif

. #ف_اردکانی (مامان #محمداحسان ۱۲.۵ساله، #محمدحسین ۱۱ساله، #زهرا ۹ساله، #زینب ۷ساله و #محمدسعید ۳ ساله) بچه که بودم پدرم در عین مهربانی، اقتدار و هیبت خاصی داشتن و حرفشون حجت بود. بابا از همه‌ی شیطنت‌هام خبردار می‌شدن و می‌گفتن که کلاغه براشون خبر برده. توی عالم بچگی باورم می‌شد و همیشه بین دار و درخت‌ها دنبال اون کلاغ فضول بودم که حقشو بذارم کف دستش😁 مادر که شدم، به اهمیت ارتباط خوب و حفظ اقتدار پدر در تربیت فرزندان پی بردم. و تو زندگی خودم، برای حفظ ارتباط خوب بچه‌ها با پدر، راهکارهایی رو با ایده گرفتن از پدر و مادرم، اجرا کردم و الحمدلله الان بچه‌ها ارتباط بسیار خوبی با پدرشون دارن: 🔸حفظ احترام بین پدر و مادر ما سعی می‌کنیم نسبت به همدیگه جلوی بچه‌ها واکنش منفی نداشته باشیم و اگر دلخوری پیش بیاد، در خلوت باهم در میون بذاریم. حتی همدیگه رو با اسم کوچک صدا نمی‌زنیم (به جاش عزیزم، آقایی، خانومی و... استفاده می‌شه) 🔸حفظ اقتدار پدر در خانواده توسط مادر😊 از بچگی تمام کارها رو منوط به اجازه‌ی پدر کردم. با اینکه خودم اختیار داشتم ولی بهشون می‌گفتم که بابا باید اجازه بدن و این یک اصل تخلف ناپذیر شده. (مزیتش اینه که اگر دوست نداشتید اجازه بدید، به آقای همسر می‌رسونید و همه‌ی تقصیرها می‌افته گردن ایشون😜) 🔸خودمون به پدر و مادرهامون احترام میذاریم. مثل بوسیدن دستشون و با احترام خطابشون کردن☺️ 🔸پدرشون تدریس می‌کنن و بچه‌ها چند باری با بابا سر کلاس رفتن و احترام دیگران نسبت به پدرشون رو دیدن و این باعث شده حساب ویژه‌ای روی پدرشون باز کنن. 🔸اگر پدر مخالف کاری باشن، همون موقع صریح مخالفتشون رو ابراز نمی‌کنن و می‌گن بذارید بیشتر در موردش فکر کنیم. 🔸اگر کسی رو دیدیم که با پدر و مادرش بد صحبت یا رفتار می‌کنه، طوری‌که بچه‌ها متوجه بشن، می‌گیم خداروشکر که بچه‌های ما اینطوری نیستن. 🔸شخصیت پدر باید دارای جاذبه و دافعه باشه. داشتن دافعه به معنای خشن بودن نیست، بلکه به این معنیه که در موقع خودش، ناراحتی و یا حتی خشمش رو نشون بده و گاهی از تنبیه (غیر بدنی مثل تبعید کردن توی اتاق و یا محروم کردن از بازی یا برنامه‌ی مورد علاقه) استفاده کنه (البته تا قبل از نوجوانی) 🔸توی خونه هیچ مسئله‌ی مخفی از پدر نداریم. بچه که بودن دیگه از آقا کلاغ فضول😁 خبری نبود، بلکه بابا انقدر باهوش بودن که خودشون همه چیو می‌فهمیدن.😉 الآنم ما یک خانواده ایم و مخفی کاری یا دروغ نداریم. اگر بابا بپرسن راستشو می‌گیم.😉 #روزنوشت_های_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین

10 آذر 1400 16:57:44

1 بازدید

مادران شريف

0

0

. سال ۸۸ کنکور دادم و علوم کامپیوتر شریف قبول شدم. بعد ورود به دانشگاه با استفاده از سهمیه المپیاد، به فیزیک تغییر رشته دادم.😊 . . وقتی وارد دانشگاه شدم، اصلا قصد نداشتم ازدواج کنم🙄 بدون شوخی، واقعا دوست نداشتم😅 هر کی زنگ می‌زد، من اصلا نمی‌پرسیدم کیه؟!😑 مامانمم می‌دید من آماده نیستم، اصراری نمی‌کرد.😌 . ولی در عوض، کلی سوال و شبهه و دغدغه‌ی دینی⁉️ داشتم. . تو خوابگاه، با بچه‌هایی که از مدرسه‌ی فرزانگان تبریز اومده بودیم، هم‌اتاقی شدم. گاهی تو اتاق، بحث‌هایی پیش می‌اومد... . مثلا دوستم می‌گفت من وقتی ساز می‌زنم، بیشتر معنویت دارم، تا وقتی نماز می‌خونم.😧 . یا یکیشون دعاها رو زیر سوال می‌برد و می‌گفت دعا خیلی خودخواهیه.😨 تو همه‌ی خوبی‌ها رو می‌خوای، اگر هم خدا رو عبادت می‌کنی فقط به خاطر خودته⁦👊🏻⁩ و نقد می‌کرد که تهش هم خودخواهیه...😥 . و همه‌ی این‌ها بحران‌های جدی برای من بودن؛🤯 برای حل اون‌ها و سوالات بسیار دیگه، به کتاب‌های مختلف و صوت‌های اساتید رو آوردم⁦👌🏻⁩ . از کتاب‌های شهید مطهری و صوت‌های حاج‌آقا پناهیان بگیر، تا تفسیرالمیزان و کتاب‌های آیت‌الله جوادی آملی . دوستام بعدا نمی‌اومدن جواب‌های منو بشنون، ولی خودم چون برام سوال شده بود، می‌خوندم؛📖 و این برام خیلی ثمره داشت.😍 . . گاهی پیش می‌اومد حال روحیم از این سوالات خیلی خراب می‌شد😣 و هیئت دانشگاه حالمو خیلی خوب می‌کرد.😌 بستری بود که خیلی چیزها رو به یادم می‌آورد...⁦👌🏻⁩ . بعضی وقت‌ها فکر می‌کنم، انقدر که من از اون هیئت‌ها دارم، شاید از جای دیگه ندارم. . . اونجا خیلی زود با دوستای جدیدی آشنا شدم.😃 با دوستی با اون‌ها، وارد فعالیت‌های فرهنگی دانشگاه شدم. . در مور مسائل مختلف، مطالعه و بحث می‌کردیم.📚 یکی از موضوعات بحث‌ها، ازدواج بود💕 . با همدیگه، کتاب‌های آقای بانکی پور و مطلع عشق رو می‌خوندیم، و بحث می‌کردیم که رشد ما در ازدواجه...✨ وظیفه‌ی ما اینه و...💡 . این مطالعات و بحث‌ها کم‌کم نظرم رو در مورد ازدواج تغییر داد🤔 . مثلا یه حدیثی بود که یه خانم میاد پیش امام باقر(ع)، می‌گه من برای کسب فضیلت، نمی‌خوام ازدواج کنم.😇 ایشون می‌گن، اگه ترک ازدواج فضیلتی داشت، حضرت فاطمه(س) به اون سزاوارتر بود.😌 . همچین چیزایی زاویه‌ی دیدمو خیلی عوض کرد😃 یا حدیثی که نصف دین آدم با ازدواج تکمیل می‌شه🤩 یا ثواب‌هایی که برای مادری گفته می‌شد...😍 . دیگه به جایی رسیدم که دیدم رشد من تو ازدواجه😌 . . #پ_ت #قسمت_دوم #تجربیات_تخصصی #تجربیات_مخاطبین #مادران_شریف_ایران_زمین

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

madaran_sharif

مادران شريف

0

0

. سال ۸۸ کنکور دادم و علوم کامپیوتر شریف قبول شدم. بعد ورود به دانشگاه با استفاده از سهمیه المپیاد، به فیزیک تغییر رشته دادم.😊 . . وقتی وارد دانشگاه شدم، اصلا قصد نداشتم ازدواج کنم🙄 بدون شوخی، واقعا دوست نداشتم😅 هر کی زنگ می‌زد، من اصلا نمی‌پرسیدم کیه؟!😑 مامانمم می‌دید من آماده نیستم، اصراری نمی‌کرد.😌 . ولی در عوض، کلی سوال و شبهه و دغدغه‌ی دینی⁉️ داشتم. . تو خوابگاه، با بچه‌هایی که از مدرسه‌ی فرزانگان تبریز اومده بودیم، هم‌اتاقی شدم. گاهی تو اتاق، بحث‌هایی پیش می‌اومد... . مثلا دوستم می‌گفت من وقتی ساز می‌زنم، بیشتر معنویت دارم، تا وقتی نماز می‌خونم.😧 . یا یکیشون دعاها رو زیر سوال می‌برد و می‌گفت دعا خیلی خودخواهیه.😨 تو همه‌ی خوبی‌ها رو می‌خوای، اگر هم خدا رو عبادت می‌کنی فقط به خاطر خودته⁦👊🏻⁩ و نقد می‌کرد که تهش هم خودخواهیه...😥 . و همه‌ی این‌ها بحران‌های جدی برای من بودن؛🤯 برای حل اون‌ها و سوالات بسیار دیگه، به کتاب‌های مختلف و صوت‌های اساتید رو آوردم⁦👌🏻⁩ . از کتاب‌های شهید مطهری و صوت‌های حاج‌آقا پناهیان بگیر، تا تفسیرالمیزان و کتاب‌های آیت‌الله جوادی آملی . دوستام بعدا نمی‌اومدن جواب‌های منو بشنون، ولی خودم چون برام سوال شده بود، می‌خوندم؛📖 و این برام خیلی ثمره داشت.😍 . . گاهی پیش می‌اومد حال روحیم از این سوالات خیلی خراب می‌شد😣 و هیئت دانشگاه حالمو خیلی خوب می‌کرد.😌 بستری بود که خیلی چیزها رو به یادم می‌آورد...⁦👌🏻⁩ . بعضی وقت‌ها فکر می‌کنم، انقدر که من از اون هیئت‌ها دارم، شاید از جای دیگه ندارم. . . اونجا خیلی زود با دوستای جدیدی آشنا شدم.😃 با دوستی با اون‌ها، وارد فعالیت‌های فرهنگی دانشگاه شدم. . در مور مسائل مختلف، مطالعه و بحث می‌کردیم.📚 یکی از موضوعات بحث‌ها، ازدواج بود💕 . با همدیگه، کتاب‌های آقای بانکی پور و مطلع عشق رو می‌خوندیم، و بحث می‌کردیم که رشد ما در ازدواجه...✨ وظیفه‌ی ما اینه و...💡 . این مطالعات و بحث‌ها کم‌کم نظرم رو در مورد ازدواج تغییر داد🤔 . مثلا یه حدیثی بود که یه خانم میاد پیش امام باقر(ع)، می‌گه من برای کسب فضیلت، نمی‌خوام ازدواج کنم.😇 ایشون می‌گن، اگه ترک ازدواج فضیلتی داشت، حضرت فاطمه(س) به اون سزاوارتر بود.😌 . همچین چیزایی زاویه‌ی دیدمو خیلی عوض کرد😃 یا حدیثی که نصف دین آدم با ازدواج تکمیل می‌شه🤩 یا ثواب‌هایی که برای مادری گفته می‌شد...😍 . دیگه به جایی رسیدم که دیدم رشد من تو ازدواجه😌 . . #پ_ت #قسمت_دوم #تجربیات_تخصصی #تجربیات_مخاطبین #مادران_شریف_ایران_زمین

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

پست های مشابه

برو به اپلیکیشن