پست های مشابه

شادینک

کودکی، دوران ریشه دواندن است🧒👧 هر چیزی که در دوران کودکی به کودک آموخته شود و با احساس مثبتی عجین گردد، یک ریشه در وجود او می دواند که در مابقی عمر، آن ریشه در حد توانش رشد خواهد نمود.😉 اکنون در ماه محرم جا دارد ریشه ی یک ارتباط عرفانی و معنوی ،بین فرزندمان و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین شکل دهیم. 🌱🏴 تشریک کودکان در مراسم عزاداری و سیاه پوشیدن و تعزیه دیدن و ... از جمله اقداماتی است که در ریشه سازی این ارتباط، موثر است. اما اگر عزاداری ما محدود به مسجد و هیئت و خیابان ها شود و در خانه هیچ رنگ و بویی از عزا دیده نشود، ممکن است احساس دوگانگی شکل گیرد🤦‍♀️ پس تا حد ممکن و به اندازه مصلحت به خانه هم رنگ و بوی عزای حسینی بدهید.🙂🏴 گروه #شادینک نیز با هدف تکمیل این ارتباط عاطفی کودکان ، تلاش کرده است برگزاری یک هیئت را در یک مجموعه وسیله ی بازی فراهم کند . چرا که بازی و اسباب بازی بهترین راه ارتباطی با کودکان است . 🥰 خوشحال می شویم از بازی کودکان با حسینیه ی شادینک حتما برای ما فیلم و عکس بفرستید . 😍📸😉📷 درپست های بعدی منتظر ادامه ی این مقاله باشید .... 😊 محصولات دیگر #شادینک هم در راه است ....🥳🥳 #محرم #هر_خانه_یک_حسینیه #بچه_هیئتی #بازی_وانمودی #بازی_با_کودک #بازی_هدفمند

02 شهریور 1399 11:05:29

0 بازدید

شادینک

🌸🌸🌸 #ربیعالاول #ربیع_الاول #ربیع_الاول_مبارک #شادینک #بازی_کودک #کودکانه #مادرکودک #کودک_خلاق #کودک_باهوش #کودک_شاد

28 مهر 1399 09:09:19

5 بازدید

شادینک

به نام خدای مهربون😊 هرچند که یه مقدار دیر شد ولی تلاشمون رو کردیم تا بتونیم عیدغدیر، خونه هامون رو باشادینک و همکاری بچه ها تزئین کنیم🤩 کد۱ : بسته ی اقتصادی تزئینات غدیر 🎁 شامل: ۱.ریسه ۳متری خالدار طلاکوب ۲.فوم های برش خورده( ۴عدد یاعلی، عیدغدیر مبارک، ۲عدد نماد غدیر) ۳. ۶مدل پولک سبز و طلایی به همراه چسب مایع ۴. گلهای فومی در ۴رنگ به تعداد۲۳ عدد ۵. منگوله های سبز و زرد به همراه سنجاق قفلی برای اتصال به ریسه ۸عدد ۶. یک عدد پوستر کاغذی ( ماغدیری می مانیم) ۷. جعبه ی کاغذی شکلات جهت هدیه ۴عدد ( تعداد قابل افزایش با احتساب هزینه) ۸. بادکنک چاپی غدیر ۴عدد قیمت پک اقتصادی غدیر : ۶۸۰۰۰ تومان آدرس ما در پیامرسان های بله و ایتا: https://ble.ir/shadinak eitaa.com/shadinak #shadinak #ghadir #شادینک #عید_غدیر #کودک #شادی_مذهبی #خلاقیت #اسلام_شاد #تزئینات_عید_غدیر

03 مرداد 1399 15:31:51

0 بازدید

شادینک

. و بر آن زنده که نمی‏ میرد توکل کن و به ستایش او تسبیح گوی و همین بس که او به گناهان بندگانش آگاه است. الفرقان، ۵۸ اینم رنگ صورتی جیغ موووون ... #تسبیح #دخترونه #روز_دختر #مذهبی #مذهبی_ها_عاشق_ترند #شادینک #اسلام_برای_کودکان #دستبند #گیره_روسری #صورتی

04 خرداد 1401 09:05:07

1 بازدید

شادینک

این هم شرح ماوقع ‌... 😂 ممنون میشم با لایک تون باعث بشید پست هامون برای دیگران هم نمایش داده بشه ... قیمت بسته با احترام : ۷۲ هزارتومان ۱۵ درصد تخفیف ویژه برای ده نفر اولی که ثبت سفارش میکنند....... دایرکت #روز_دختر #تسبیح_دستساز #تسبیح #دستبند #فیمو #شادینک #اسلام_برای_کودکان #روزدختر #خلاقیت #رنگی_رنگی

04 خرداد 1401 11:32:23

3 بازدید

شادینک

إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ ... 🤍 ولادت بانوی آب و آیینه و همچنین روز مادر رو به شما عزیزان بخصوص مادرای پیجمون تبریک میگم ☺️🌺 💚🤍🌺🤍💚🌺💚🤍🌺🤍💚🌺💚🤍 #ولادت_حضرت_زهرا_مبارک #ولادت_حضرت_زهرا #روز_مادر_مبارک❤ #شادینک #شادینک_یعنی_شادی_دینی_کودکان #روز_مادر_مبارک #روز_مادر #ولادت_فاطمه_زهرا #روزمادر

14 بهمن 1399 16:50:37

2 بازدید

شادینک

0

0

میریم سراغ داستان دوم کشتی نجات: زُهیر مرد بزرگی بود. خونه داشت، باغ داشت، وضعش خوب بود. تازه جنگجوی خوبی هم بود و در کلی از جنگ‌ ها فرمانده بود و پیروز شده بود. زهیر قبلنا طرفدار اون گروهی بود که مخالف امام علی بودن. به خاطر همین دور و بر امام حسین هم که پسر امام علی بود، نمی‌ اومد. یادتونه که امام حسین داشتند می‌رفتند سمت شهری که مردم براشون نامه نوشته بودند ... زهیر هم تو همون راه بود اما نمی‌رفت سمت کاروان امام حسین مثلا کاروان امام حسین قبل از چشمه می‌ ایستادن، زهیر می‌گفت بریم بعد از اون چشمه بایستیم. کاروان امام حسین سمت راست یه کوه می‌ایستاد، زهیر می‌ گفت بریم سمت چپ اون کوه توقف کنیم. قضیه ی قهر توی اتاق رو یادتونه؟! خلاصه… تا این که بالاخره هر دو تا کاروان به جایی رسیدن که مجبور شدن نزدیک هم توقف کنن. مثلا شاید یه چشمه بود .. کاروان‌ ها ایستادن و هر کدوم یه سری چادر زدند. زهیر همراه با زنش و بچه‌ هاش نشسته بود توی چادرش و سر سفره بودن. همین موقع یکی از طرف کاروان حسین‌ بن علی اومد و گفت: سلام آقای زهیر! امام حسین می‌خوان شما رو ببینن! میاین بریم پیششون؟ زهیر که داشت لقمه رو میذاشت دهنش، یهو خشکش زد! خدایا! یعنی حسین‌ بن علی با من چی کار داره؟! چی شده؟ نکنه میخواد دعوام کنه که با گروه اونا نبودم؟ نکنه از دستم ناراحته؟… یهو زنش گفت: وا! زهیر! چرا خشکت زده! مگه حسین پسر فاطمه‌ ی زهرا نیست؟ گفت: چرا خب! زنش گفت: خب پس چرا نشستی؟! برو خودت رو بهشون برسون. زهیر لقمه‌ شو زمین گذاشت و بیرون رفت و مستقیم رفت توی چادری که امام حسین توش بود. فکر می کنین وقتی زهیر اومد بیرون، قیافه‌ ش چه شکلی بود؟ زهیر وقتی وارد چادر خودش شد، تمام صورتش پر از لبخند و شادی بود. هیچ‌ کس نمی‌ دونست امام حسین بهش چی گفته، اما زهیر مثل کسی بود که بهش جایزه داده باشن! آخه یادمون نرفته که امام حسین قهرمان نجات آدم ها بودند و وقتی با زهیر صحبت کردند زهیر هم تصمیم گرفت سوار کشتی نجات بشه . ⛵⛵⛵ پ.ن: دوستای گلم ادامه ی داستان رو در پست بعدی براتون میزارم حتما حتما دنبالش کنید تا ببینید امام حسین چی به زهیر گفتن که اینقدر خوشحال شدن.😊😊😊 #داستان_نجات #کشتی_نجات_امام_حسین #شادینک #شادی_های_مذهبی_کودک

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

شادینک

شادینک

0

0

میریم سراغ داستان دوم کشتی نجات: زُهیر مرد بزرگی بود. خونه داشت، باغ داشت، وضعش خوب بود. تازه جنگجوی خوبی هم بود و در کلی از جنگ‌ ها فرمانده بود و پیروز شده بود. زهیر قبلنا طرفدار اون گروهی بود که مخالف امام علی بودن. به خاطر همین دور و بر امام حسین هم که پسر امام علی بود، نمی‌ اومد. یادتونه که امام حسین داشتند می‌رفتند سمت شهری که مردم براشون نامه نوشته بودند ... زهیر هم تو همون راه بود اما نمی‌رفت سمت کاروان امام حسین مثلا کاروان امام حسین قبل از چشمه می‌ ایستادن، زهیر می‌گفت بریم بعد از اون چشمه بایستیم. کاروان امام حسین سمت راست یه کوه می‌ایستاد، زهیر می‌ گفت بریم سمت چپ اون کوه توقف کنیم. قضیه ی قهر توی اتاق رو یادتونه؟! خلاصه… تا این که بالاخره هر دو تا کاروان به جایی رسیدن که مجبور شدن نزدیک هم توقف کنن. مثلا شاید یه چشمه بود .. کاروان‌ ها ایستادن و هر کدوم یه سری چادر زدند. زهیر همراه با زنش و بچه‌ هاش نشسته بود توی چادرش و سر سفره بودن. همین موقع یکی از طرف کاروان حسین‌ بن علی اومد و گفت: سلام آقای زهیر! امام حسین می‌خوان شما رو ببینن! میاین بریم پیششون؟ زهیر که داشت لقمه رو میذاشت دهنش، یهو خشکش زد! خدایا! یعنی حسین‌ بن علی با من چی کار داره؟! چی شده؟ نکنه میخواد دعوام کنه که با گروه اونا نبودم؟ نکنه از دستم ناراحته؟… یهو زنش گفت: وا! زهیر! چرا خشکت زده! مگه حسین پسر فاطمه‌ ی زهرا نیست؟ گفت: چرا خب! زنش گفت: خب پس چرا نشستی؟! برو خودت رو بهشون برسون. زهیر لقمه‌ شو زمین گذاشت و بیرون رفت و مستقیم رفت توی چادری که امام حسین توش بود. فکر می کنین وقتی زهیر اومد بیرون، قیافه‌ ش چه شکلی بود؟ زهیر وقتی وارد چادر خودش شد، تمام صورتش پر از لبخند و شادی بود. هیچ‌ کس نمی‌ دونست امام حسین بهش چی گفته، اما زهیر مثل کسی بود که بهش جایزه داده باشن! آخه یادمون نرفته که امام حسین قهرمان نجات آدم ها بودند و وقتی با زهیر صحبت کردند زهیر هم تصمیم گرفت سوار کشتی نجات بشه . ⛵⛵⛵ پ.ن: دوستای گلم ادامه ی داستان رو در پست بعدی براتون میزارم حتما حتما دنبالش کنید تا ببینید امام حسین چی به زهیر گفتن که اینقدر خوشحال شدن.😊😊😊 #داستان_نجات #کشتی_نجات_امام_حسین #شادینک #شادی_های_مذهبی_کودک

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

پست های مشابه

برو به اپلیکیشن